1. ببخشید دیگه ... بعد اینکه قاطی پاتی - 5 رو منتشر کردم ، کلی چیز میز یادم اومد :/
اگه نخوندینش برید سریع بخونید "-"\
البته میدونم که عاشق قاطی پاتی هام هستین و همش رو 16 بار میخونید ((((= ^-^\
2. بیاید یه ختم قرآن بگیریم که بیان نپوکه .. من با بقیه ی جاها خیلی مشکل دارم :((
برم به دختر خاله کوچیکه بگم روز جمعه ۱۰۰۰ تا صلوات نذر کنه که بیان نپوکه !
3. ظهر کتابام رسیدن D: چقدر این جمله های روی بسته ی پست خیلی سبز بامزهست *-*
4. بپاش ! این یه فعله ... فعلی که پسر خاله کوچیکه اختراع کرده !
پاشیدم ، پاشیدی ، پاشید ، می پاشیم ، می پاشید ، می پاشند ، بپاش !
یعنی : پا شدم ، پاشدی ، پاشد ، پا می شویم ، پا می شوید ، پا می شوند ، پاشو !!!
مثلا الان من پاشیدم ، یعنی من پاشدم XD
[ همین الان متوجه شدم ، اصلا پا شدم یعنی چی :/ ]
5. از سری فعل ها اختراعی به فعل پزیدم هم اشاره کنم که داداش کوچیکه اختراعش کرده بود ...
پزیدم ، پزیدی ، پزید ...
یعنی پختم ، پختی ، پخت !
انقدر این فعل رو تکرار میکرد که من دوران راهنمایی سر امتحان عربی «طبخ» رو نوشته بودم پزید :/ معلم بیچاره هنگیده بود که من این فعل رو از کجام در آوردم ...
6. از سری کشفیات پدر هم به این اشاره کنم ...
داشتیم فیلم آمریکایی میدیدم ، بابا گفت استلا ببین همه ماشیناشون خارجیان :/
7. باورم نمیشه ... اگه 52 دقیقه دیرتر میرسیدم وبت حذف میشد !! اگه حذف میکردی هیچ وقت نمی بخشیدمت ...
8. یه دفعه با پسر دایی و پسر خاله همینجوری رفتیم کافی شاپ :/
بعد از این لامپ خوشگل و گوگولیا داشت ... از فروشنده هه پرسیدیم اسمش چیه ؟! گفت لامپ نیوتونی .... بعد من گفتم چه ربطی داره آخه :/ یه کم فکر کرد و گفت آهاااان ! لامپ ادیسونی بود نه نیوتونی XD
9. بوجوجو چیست ؟! دختر خاله کوچیکه وقتی کوچیک بود به جوراب می گفت بوجوجو :/ به سیب زمینی میگفت مَنَنی ! به ماکارونی میگفت مُنُنو ! به مامانش میگفت آنی ! به مامان بزرگم میگفت مآنی :/ یعنی عاشق حرف زدنش بودم :/
داداشم هم به یخچال میگفت خرچال ، به دوچرخه میگفت دوخرچه :/
خودم هم به فیتیله میگفتم لیلیفه ، به خرسی هم سرسی ...
نمیدونم چه ربطی داشت ولی جالب بود برام گفتم بگم ...
10. از سری فحش های اختراعی هم به " بی علول " که پسر دایی وقتی کوچیک بود میگفت اشاره میکنم ...
11. عااااا اون مرده رو یادتونه که با داداش کوچیکه ریختیم سرش و بعد زندانیش کردیم ؟! فرار کرده .... دیدینش حتما بهم خبر بدین :((
12. یکی از پسر دایی کوچولو هام عاشق قرص بود ... یادش به خیر وقتی گریه می کرد و قرص می خواست بهش عدس میدادیم ...
13. سین دال جان نرو ... بابا نرید دیگه اه :/
چه وضعشه آخههههه :(((((
14. راستی تو بلاگفا وب دارما ... اگه بیان پوکید اونجا پیدام کنید :((
دنبال کننده های گرامی ... اینجا رو می خونید ؟! میگم اگه نمی خونید نظرتون چیه قطع دنبال کنید ، ها ؟! اگرم می خونید هر چند وقت یه بار یه حضور بزنید :/
15. برید دعا کنید چیز دیگه ای یادم نیاد و گرنه تا قاطی پاتی - 19 میرم :/
16. رفتم خونه پسر دایی اینا و با دیدن یکی از عکسای بچگیش کلی غش و ضعف کردم ، از بس که این بشر خوشگل بوده *-* بعد داداش دهه نودیش به من یه نگاه خاصی انداخت و به عکس خودش اشاره کرد و گفت هاااان ، ما ها رو نمیبینی دیگه :/ بعدم ابروهاشو انداخت بالا ! می خواستم خفش کنم :/ چی فکر کرده ؟! اصلا کی گفته ، هیچی بیخیال :/ خدا دهه نودیا رو نگیره ازمون :/
17. میگم اینجا رو چک کنید چون احتمالا تا مورد 20 برم :/
18. مامان اینا برای داداش کوچیکه کتاب IQ کلاس دوم خریدن ... مدیونید اگه فکر کنید دارم برای اولین بار از تست زدن لذت میبرم ، چون میتونم حل کنم و با حل کردن هر سوال کلی ذوق میکنم ... انقدر به خودم افتخار کردم که ((((=
19. با خوندن این یاد اون روز افتادم که رفتم آرایشگاه و موهامو به در خواست بابا پسرونه زدم ... وقتی برگشتم و موهامو نشون دادم بابا گفت تو که هنوز مو داری :/
20. شما هم مثل من از این مسئله هایی که میگه پسره فلان سال کوچیکتره و باباش فلان سال بزرگتره بعد سن مادر پسر رو میخواد متنفرید ؟! :/
با اونایی که میگه توی پارکینگ انقدر تا چرخ هست و بعد تعداد موتور و ماشین ها رو میخواد :/
همیشه اینا رو اشتباه میکنم ! درسته که زدن تست کلاس دوم به اعتماد به نفس می افزایه ولی اشتباه زدنش 720 روز از عمرت کم میکنه :/